سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از همه رنگ صادقانه.....

زن می تواند چهرهءخود را با یک لبخند بپوشاند (مواظب لبخنداتون باشینچشمک)


+نوشته شده در پنج شنبه 89/8/27ساعت 6:47 عصرتوسط کاواک | | نظر

اگر زمستان بگوید: بهار در قلب من است؛چه کسی باور می کند؟در هر نقطه ای عشقی نهفته است.
جبران


+نوشته شده در پنج شنبه 89/8/27ساعت 6:44 عصرتوسط کاواک | | نظر

شاید نام کوه مقدس را شنیده باشی,ان کوه بلندترین کوه جهان است.

اگر به قله آن برسی فقط یک آرزو برایت باقی خواهد ماند و آن این است که پایین آیی همراه فرودامدگان درعیق ترین دره به سر ببری.به همین خاطراست که آن را کوه مقدس نامیده اند.
جبران خلیل جبران


+نوشته شده در پنج شنبه 89/8/27ساعت 6:33 عصرتوسط کاواک | | نظر

این سخن که تو مرا درک نمی کنی مدح وستایشی است که من لایق آن نیستم و توهینی است که تو شایستهء آن نیستی.

جبران خلیل جبران


+نوشته شده در دوشنبه 89/6/8ساعت 6:40 عصرتوسط کاواک | | نظر

هفت بار نفس خود را خوار شمردم:

نخستین بارهنگامی که دم از فروتنی میزد تا به مقامی عالی برسد

دومین بار زمانی که دیدم در مقابل خالصان خیز بر می دارد

سومین بارهنگامی که میان سخت وآسان مختار شد وآسان را برگزید

چهارمین بار,مرتکب گناهی شد و خود را دلداری داد که دیگران هم مانند او گناه می کنند

پنجمین بار به خاطر ضعفش آنچه را برایش اتفاق افتاده بود تحمل کرد

ششمین بار وقتی بود که زشتی چهره ای را خوار شمرد و بعد معلوم شد آن چهره یکی از نقاب های اوست

هفتمین بارهنگامی که ترانهء مدح وستایش سر داد و آن را فضیلت پنداشت.

من حقیقت خالص را نمی شناسم ولی در مقابل جهل خویش سر تسلیم فرود می آورم وافتخارو پاداش من در همین است.

جبران خلیل جبران


+نوشته شده در دوشنبه 89/6/8ساعت 6:35 عصرتوسط کاواک | | نظر

به من می گویند یک گنجشک در دست بهتر از ده تای آن روی درخت است ولی من به آنها می گویم یک گنجشک روی درخت بهتر از ده تای آن در دست است.

                   جبران خلیل جبران


+نوشته شده در دوشنبه 89/6/8ساعت 6:27 عصرتوسط کاواک | | نظر

هنگامی که زندگی به من طلا ارزانی می کند ومن به تو نقره می دهم,چقدرحقیرهستم!!با این وجود تو مرا بخشنده به شمار می آوری.

         جبران خلیل جبران


+نوشته شده در دوشنبه 89/6/8ساعت 6:17 عصرتوسط کاواک | | نظر

اگر دیدی مردی رهسپار زندان است با خود بگو:شاید از زندانی که تنگتروتاریکتر از زندانی که عازم آن می شود فرار میکند.


+نوشته شده در دوشنبه 89/6/8ساعت 6:15 عصرتوسط کاواک | | نظر

پروردگارا!دشمنانی ندارم,اما اگر لازم است برای من دشمنی وجود داشته باشد,خاداوندا قدرت اورا نزدیک قدرت من قرار بده تا غلبه و پیروری تنها از آن حق باشد.تو پس از مرگ با دشمن خویش دوست خواهی شد.چه بسا,انسان هنگام دفاع از خویش خودکشی کند.در روزگار قدیم,مردی زندگی می کرد که مردم او را به دار آویختند.چون مردم را بسیار دوست می داشت و مردم هم او را بسیار دوست می داشتند.شاید شگفت زده شوی اگر به تو بگویم که در گذشته او را سه بار دیدم.

نخستین بار زمانی بود که او از پلیس می خواست که زنی زناکار را به زندان نبرد.

دومین بار,همراه دو مست شراب می نوشید وسومین بار با مردی گلاویز شده بود که کلیسار را وسیله ای برای تبلیغات به کار می بست.


+نوشته شده در دوشنبه 89/6/8ساعت 6:14 عصرتوسط کاواک | | نظر

هنگامی که خداوند مرا همچون سنگریزه ای در این دریاچهءعمیق انداخت,آرامش آن را برهم زدوبر سطح آن دایره هایی نامحدود پدید آوردم.ولی هنگامی که به عمق آن رسیدم،مانند آن آرام شدم.

                                        جبران خلیل جبران


+نوشته شده در دوشنبه 89/6/8ساعت 6:10 عصرتوسط کاواک | | نظر