سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از همه رنگ صادقانه.....

امروز دوازدهم تیر ماه1390 و تولد پدر عزیزمه.باباجون خیلی خیلی دوستت دارم.تولدت مبارک.ان شالله 155ساله شی.خوشحالم که کنارمون هستی و سایت خنکای وجودمون تو عطش تابستون داغ، و گرمی دستهات گرما بخش قلبمون توی  یخبندون زمستونه.خدا رو شکر می کنم که نعمتی به زیبایی تو توی زندگی بهمون عطا کرده.همیشه قدردون زحمات بی دریغت خواهیم بود و تا آخر عمر در اعماق قلبمون جای خواهی داشت.

آرزو می کنم همیشه سالم و سرحال و خوش باشی و تا آخرین لحظه ءعمرم کنارم باشی.

آرزوی من همه سرسبزی توست!

به اندازهءعددآووگادرو تا دنیا دوستت دارم.

تولدت مبارک بابای عزیزو مهربونم :-* ÏæÓÊ ÏÇÔÊä?á ÊÞÏíã ÔãÇ


+نوشته شده در یکشنبه 90/4/12ساعت 11:8 عصرتوسط کاواک | | نظر

شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم 
زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی در همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم
 
                            زنده یاد سهراب سپهری

+نوشته شده در سه شنبه 90/4/7ساعت 12:9 صبحتوسط کاواک | | نظر


گاهی مثل باران


باید بارید

زندگی بخشید

 

طراوت داد

و

.

.

.

رفت ....


+نوشته شده در دوشنبه 90/4/6ساعت 3:50 عصرتوسط soheyl | | نظر

باران! باران! دوباره باران! باران!


باران! باران! ستاره باران! باران!


ای کاش تمام شعرها حرف تو بود:


باران! باران! بهار! باران! باران!

 

قیصر امین پور


+نوشته شده در دوشنبه 90/4/6ساعت 3:48 عصرتوسط soheyl | | نظر

1- ظاهر و باطن دوست یکسان باشد ،

2- ثروت و قدرت ، رفتار او را تغییر ندهد ،

3- چیزی از دوستش دریغ نورزد ،

4- در سختی ها دوست خود را رها نکند ، و

5- زینت دوستش را زینت خود و ننگ او را ننگ خود بداند


+نوشته شده در دوشنبه 90/4/6ساعت 3:43 عصرتوسط soheyl | | نظر

دوستت دارم ها را نگاه می داری برای روز مبادا،دلم تنگ شده ها را...
این جمله ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی کنی.باید آدمش پیدا شود.باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد.
سن تو که بالا می رود کلی دوستت دارم پیشت مانده،کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده ای و روی هم تل انبار شده اند.
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.صندوقت سنگین شده و نمی توانی با خودت بکشی...
شروع می کنی به خرج کردنشان...!


*دکتر علی شریعتی*


+نوشته شده در دوشنبه 90/4/6ساعت 3:20 عصرتوسط کاواک | | نظر

<      1   2   3