سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از همه رنگ صادقانه.....


+نوشته شده در سه شنبه 90/3/3ساعت 2:33 عصرتوسط soheyl | | نظر

 

 

روز مادر و روز زن بر همه زنان و مادران مبارک


+نوشته شده در سه شنبه 90/3/3ساعت 2:21 عصرتوسط soheyl | | نظر

دل به هر کجا رو کند ، آخر بیاید سوی دوست
قبله دل ها کجا باشد به غیر از کوی دوست
طنین نبض بارانی ، بلوغ چشمه سارانی
تو را من دوست میدارم ، میدانم که میدانی . . .
عشق از دل است وتا ابد خواهد بود
جوینده عشق بی عدد خواهد بود
فردا که قیامت آشکارا گردد
آن دل که نه عاشق است رد خواهد بود


+نوشته شده در سه شنبه 90/3/3ساعت 2:18 عصرتوسط soheyl | | نظر

یکی بود یکی نبود!!!!

اونی که بود من بودم اونی که هرگز نبود توبودی!!!!!!!!!


+نوشته شده در سه شنبه 90/3/3ساعت 2:17 عصرتوسط soheyl | | نظر

 

3ypuhso0vlwghjf9xxe.jpg

وقتی دلی نمی تپد
قلمی خشک می شود
و شعر می پژمرد
انبوه اندهان از یاد می روند
و جمله خاطرات بر باد می روند
در باغ کوچه های میعادگاه
دیگر کسی به انتظار کسی نیست
آنچه باز می ماند
درد بخیه است
که پس از التیام
آغاز می شود

*********ترنم محبت******


+نوشته شده در سه شنبه 90/3/3ساعت 2:15 عصرتوسط soheyl | | نظر

تو کجایی سهراب؟
آب را گل کردند
چشم ها را بستند ، و چه با دل کردند
وای سهراب کجایی آخر؟
زخم ها بر دل عاشق کردند ، خون به چشمان شقایق کردند
......تو کجایی سهراب؟
که همین نزدیکی،عشق را دار زدند ، همه جا سایه ی دیوار زدند
وای سهراب دلم را کشتند
******** ترنم محبت*******

+نوشته شده در سه شنبه 90/3/3ساعت 2:14 عصرتوسط soheyl | | نظر





 

 

دوستی نیز گلی است


 

مثل نیلوفر و ناز


 

ساقه ترد و ظریفی دارد


بی گمان سنگدل است آنکه روا میدارد


جان این ساقه نازک را


دانسته


بیازارد



در ضمیری که ضمیر من و توست


از نخستین دیدار


هر سخن هر رفتار


دانه هائی است که می افشانیم


برگ و باری است که می رویانیم


آب و خورشید و نسیمش (مهر)است


گر بدانگونه که بایست به بار آید


زندگی را به قشنگترین چهره بیاراید


آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف


که تمنای وجودت همه او باشد و بس


بی نیازت سازد از همه چیز و همه کس



زندگی گرمی دل های به هم پیوسته ست


تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست



در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز


عطر جان پرور عشق


گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز


دانه ها را باید از نو کاشت


آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان


خرج می باید کرد


رنج می باید برد


دوست می باید داشت



با نگاهی که در آن شوق بر آرد فریاد


با سلامی که در آن نور ببارد لبخند


دست یکدیگر را


بفشاریم به مهر


جام دل هامان را


مالامال از یاری غمخواری


بسپاریم به هم


بسرائیم به آواز بلند


شادی روی تو


ای دیده به دیدار تو شاد


باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست


تازه


عطر افشان


گلباران باد



+نوشته شده در سه شنبه 90/3/3ساعت 2:9 عصرتوسط soheyl | | نظر

http://users.domaindlx.com/hosseinbaghi/ax 2/2khtar.jpg

 

خوب می دانی که در چشمت گرفتارم هنوز
روز و شب خوابم ربودی باز بیدارم هنوز
 
نازنین با من مگو دل بر کن از تکرار من
گرتو تکرار منی جویای تکرارم هنوز
 
گرچه تن زخمی و خاکی در رهت افتاده است
نیست بر ایینه دل هیچ زنگارم هنوز
 
فاش می گویم به تو ، با من غریبی ات چرا ؟
رمز و راز من تویی ، دنیای اسرارم هنوز
 
من به پهنای امید خود گل شوق تو را
در میان این کویر تشنه می کارم هنوز
 
می شناسم مرگ را بی وحشت اما قلب من
می تپد در سینه چون از عشق سرشارم هنوز
 
شعر هایم سوخت و خاکسترش در مشت من
باز می بینم تو را معنای آثارم هنوز
 
********رویا صالحی******
 

+نوشته شده در سه شنبه 90/3/3ساعت 2:4 عصرتوسط soheyl | | نظر





نوشته یا ننوشته ، غزل نمای توأم

بمانی و بروی باز هم برای توأم


کمی کنار بیا با منی که از ته قلب

همیشه رام نگاه پر ادعای توأم


چه در خیال و چه خواب و میان خاطره ها

به هر بهانه به دنبال رد پای توأم


بیا و هق هق من را شبی تماشا کن

که انعکاس غریبانه ی صدای توأم


دلم گرفته و بغضم نمی شود آرام

چقدر عاشق گریه به شانه های توأم


به جز تو با همه دنیا غریبگی کردم

چرا تو منکر آنی که آشنای توأم؟ . . .


بیا و کار دلم را به ناکجا نکشان

که مشتری شده ام باز و در فضای توأم

 

******* رویا صالحی*******


+نوشته شده در سه شنبه 90/3/3ساعت 1:18 عصرتوسط soheyl | | نظر




نه شگفت اگر بگویی که مرا نمی شناسی


بلی ای بلا تو شاهی و گدا نمی شناسی


نه همین وفای ما را، که محبت و وفا را


به خدا نمی شناسی ، به خدا نمی شناسی


دل من شکستی آخر به نگاه خشمباری


به خدا تو قدر دل را و مرا نمی شناسی


گهری گرانبها را چو خَزَف فکندی از کف


چه کنم تو را که طفلی و بها نمی شناسی


به نگه شناختم من، که تو بی وفا حبیبی


تو صفای مهربانان ز صدا نمی شناسی


غم عشق و دردمندی ز نگاه بی زبانم


به سزا شناس جانا، به سزا نمی شناسی


نکنم سفر به شهری که در او صفا نباشد


تو ولی سفر پرستی و صفا نمی شناسی

**اخوان ثالث**

******* رویا صالحی*******


+نوشته شده در سه شنبه 90/3/3ساعت 1:15 عصرتوسط soheyl | | نظر

<      1   2   3   4   5   >>   >