سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از همه رنگ صادقانه.....

بـز ر گ شـد ن ا تـفـا ق خـو بـی نـیـسـت ...

حـتـی آ ن قـد ر بـد ا سـت کـه بـر ا ی د ر آ غـو ش کـشـیـد نـت

ا و ل د و ر و بـر شـا ن ر ا مـی پـا یـنـد...!!!!

هـمـیـن بـه تـنـهـا یـی بـر ا ی یـک عـمـر د ل گـر فـتـه بـو د ن ،

کـا فـی نـیـسـت ؟!!!!
*******رویا صالحی*********

+نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 6:33 عصرتوسط soheyl | | نظر

شب را دوست دارم ...!



چرا که در تاریکی ..


چهره ها مشخص نیست !!


و هر لحظه ..


این امید ..

در درونم ریشه می زند ...




که آمده ای ..


ولی من ندیده ام!

*******رویا صالحی********


+نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 6:32 عصرتوسط soheyl | | نظر

تــو با من بازی میکنی !..
من با تو عاشقی ...


دیگران را نگاه کن که چگونه ..

محو تماشای این بازی عاشقانه اند ..!!
**********رویا صالحی***********

+نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 6:31 عصرتوسط soheyl | | نظر

نگران من نباش

من آنقدر امروز و فرداهای نیامدن

را دیده ام که دیگر هیچ

وعده بی سرانجامی خواب

و خیال آرزویم را آشفته نمی کند!

حالا یاد گرفته ام…

که فراموشی دوای درد

همه نیامدن ها و نداشتن ها و نخواستن هاست.

یاد گرفته ام که از هیچ لبخندی ،

خیال دوست داشتن به سرم نزند...

یاد گرفته ام که بشنوم و

به روی خود نیاورم

که فرداها هیچ وقت نمی آیند..
*********رویا صالحی*******

+نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 6:29 عصرتوسط soheyl | | نظر

نه جواب تلفن ام را می دهی !..


نه به مسیج هام پاسخ ..


چاره ای ندارم ..!


روی شیشه ی گرد و غبار گرفته ی تاکسی ای که به سمت خانه ی تان می آید ..


می نویسم:


دوستت دارم !!
******** رویا صالحی********
 

+نوشته شده در سه شنبه 90/1/30ساعت 3:27 عصرتوسط soheyl | | نظر


+نوشته شده در سه شنبه 90/1/30ساعت 3:13 عصرتوسط soheyl | | نظر

   وقتی تو نیستی     نه هست های ما     چونان که بایدند      نه باید ها...     مثل همیشه آخر حرفم     و حرف آخرم را     با بغض می خورم    عمری است     لبخند های لاغر خود را    در دل ذخیره می کنم :    باشد برای روز مبادا   اما   در صفحه های تقویم    روزی به نام روز م...

 

********** رویا صالحی**********


+نوشته شده در سه شنبه 90/1/30ساعت 3:12 عصرتوسط soheyl | | نظر

دیشب انقدر گریه کردم که سربازها ی سرخپوش قلبم برایم طبیبی از سرزمین عشق اوردند و ان شب اسمان هم ابری بود از درون پنجره ی چشمانم دیدم که طبیب از دالان سبز رگهایم داخل شد و انچنان ارام قدم برداشت که انگار روی دکمه های پیانو راه میرود صدای دلنشینی میامد انگار دردها خاموش شده بودند وقتی که دریچ...

********رویا صالحی********


+نوشته شده در سه شنبه 90/1/30ساعت 3:12 عصرتوسط soheyl | | نظر

راه دور است و پر از خار بیا برگردیم سایه مان مانده به دیوار بیا برگردیم این کبوتر که تو این سان پر و بالش بستی دل من بود وفادار بیا برگردیم ترسم اینجا که بسوزد پر و بال عشقم یا شود حاصل تکرار بیا برگردیم باز گفتی که برایم غزل از عشق بگو یک غزل میخرم اینبار بیا برگردیم ...

 

******* رویا صالحی*********


+نوشته شده در سه شنبه 90/1/30ساعت 3:11 عصرتوسط soheyl | | نظر

صبح روزی ، پشت در می آید و من نیستمقصه دنیا به سر می آید من نیستم یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کندکاری از من بلکه بر می آید ومن نیستم خواب و بیداری  خدایا بازهم سر می رسدنامه هایم از سفر می آید و من نیستم هرچه می رفتم به نبش کوچه او دیگر نبودروزی آخر یک نفر می آید و من نیستم در خیابان در اتاقم ...

 

*******رویا صالحی*******


+نوشته شده در سه شنبه 90/1/30ساعت 3:11 عصرتوسط soheyl | | نظر

<      1   2   3   4   5   >>   >