سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از همه رنگ صادقانه.....







می گریم از نـــو در حیاط خلــــوت دل


شاید که برخیزی تو از خواب گـــــــرانت !


شاید دوباره بشنوم هم چـــون گذشته


" تنها تو را من دوست دارم " از زبــــانت !


 

شاید دوباره در رگ خشــــکیده ی من


خون صدای تــــــــو بجوشد بار دیگر


شاید نـــــــــگاه تشنه و افسرده ی من


شبنم ز بـــــرگ تو بنوشد بار دیگر ...


 

شاید دوباره جــــــان بگیرم در خیالت


چون روز های دور این عــــــشق خیالی !


شاید بیابم دست بر انــــــدام سبزت ...


در عمق رویــــای دل انگیز محالی !


 

شاید بتابد نور آبــــــــی رنگ مهتاب


بر شام تار بـــــــــــی کسی هایم دوباره


شاید بگیرد از دل یــــــــک زورق پیر


دریای عشق تــــــــــــو سراغ تخته پاره ...


 

بر تارک بی حـــــاصل این کشتزارم


شاید نگاه سبز تــــــــو بذری فشاند ...


شاید مترسک های خـــــــواب آلوده را باز


تا دشت های سبز و پـــــــــر رونق کشاند ...

 

******* رویا صالحی*********


+نوشته شده در سه شنبه 90/3/3ساعت 12:52 عصرتوسط soheyl | | نظر

http://www.ParsiBlog.com/PhotoAlbum/deyarkoola/11.jpg

 

امامزاده عبدالله پایین کولا

نمای امامزاده از جلو ( ورودی اصلی امامزاده که جای پارک ماشین هم داره؛از سمت روستای یورمله)

امامزاده عبدالله پایین کولا

نمای امامزاده از پشت(ورودی امامزاده از سمت محلهء میان دره؛فقط پیاده رو داره و ازین سمت ماشین نمی تونه وارد شه)

این هم حیاط امامزاده است.

امامزاده عبدالله پایین کولا

جا داره اضافه کنم این امامزاده تو حیاطش زائرسرا هم داره و خیلی از امکانات دیگه که نمیشه همه رو به تصویر کشید.باید خودتون بیاین و ببینین?á ÊÞÏíã ÔãÇ


+نوشته شده در یکشنبه 90/3/1ساعت 8:46 عصرتوسط کاواک | | نظر

http://myup.ir/images/58468043726641442736.jpg


 
گاهی پر از نیازم، گاهی بت صبوری
 
گاهی خدای احساس، گاهی به فکر دوری



روزی پرنده ای با حال و هوای پرواز

یک روز دلشکسته، دلگیر ِ روز آغاز



دلگرم ساز باران، گاهی گل بهارم

پاییز مبتلا را گاهی به سینه دارم



گاهی دلم هوای یک شعر و یک ترانه

روزی نگفتن از تو، زیباترین بهانه



گاهی در آسمانم صدها ستاره دارم

برخی شبان تاریک، تنها و بیقرارم



گاهی خدای عشقم از بس که پُرامیدم

گاهی در آرزوی یک لحظه ی سپیدم



گاهی بهار احساس، سرزنده از نگاهی

گاهی اسیر تردید، همخانه ی سیاهی



گاهی رسیده بر من صدها گل بهانه

گاهی اسیر کینه از هرچه عاشقانه



گاهی به پای این دل تا انتها نشینم

گاهی غرور محضم، تشویش آتشینم



این روزگار صدرنگ، صدها ترانه دارد

گاهی هوای سازش، گاهی بهانه دارد



هر قصه ای سراسر درگیر تلخ و شیرین

از چشم من نبین تو، تقدیر گشته تعیین!

                                                            ************ رویا صالحی************


+نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 6:56 عصرتوسط soheyl | | نظر




به من مگو که خدا را ندیده ام هرگز

اگر خداطلبی

خدا در اشک یتیمان رفته از یادست

خدا در آه غریبان خانه بر بادست

 اگر خدا خواهی

درون بغض زنان غریب جای خداست

دل شکسته ی هر بینوا سرای خداست

 نگاه کن به هزاران ستاره در دل شب

به آسمان بنگر

 به آسمان که پر از گوهرست دامانش

به کهکشان که ندانی کجاست پایانش

رونده ایست خدانام در خم این راه

ببین به دیده ی دل

به فرق ثابت و سیاره جای پای خداست

به من مگو خدا را ندیده ام هرگز

دو دیده را بگشا

ببین چراغ طلا را که صبح از پس کوه

طلای نور به دریا و رود می پاشد

 بدان پرنده ی رنگین نگر که در دل باغ

به برگ برگ درختان سرود می پاشد

سرود او همه گلنغمه یی برای خداست

در آشیانه ی شب

در آستانه ی صبح

 در آن دمی که ز پستان شیر مست فلق

به کام دره و دریا و کوه و بیشه و باغ

دو دست غیبی شیر سپیده می ریزد

به وقت نیمشبان در سکوت رویا رنگ

که جز صدای نسیم و نوای مرغ سحر

ز هیچ حنجره یی نغمه بر نمی خیزد

 به گوش باطن من هر صدا صدای خداست

به وقت حمله ی بنیاد سوز طوفانها

که سرو های کهن

به دست باد مهیبی به خاک می افتد

 در آن دمی که ز بیم غریو رعد به کوه

هزار صخره به خاک هلاک می افتد

به وقت زلزله ها

مگو کجاست خدا

نهیب زلزله حرفی ز خشم های خداست

در آن زمان که فتد لرزه به جان زمین

 و لحظه لحظه غریو شبانه می پیچد

 به بیشه های عظیم

 صدای عربده ی رعد با تو می گوید

که آسمان و زمین

به زیر سم ستوران بادپای خداست

مخواه لب بگشایم که تاب گفتن نیست

سکوت من مشکن

که در سکوت پر از حیرتم قنای خداست

به ناله های شب آمیز مرغ حق سوگند

به روشنایی زیبای هر فلق سوگند

به سرخ فامی خورشید در شفق سوگند

به گریه سحر بندگان پاک قسم

درون مویرگ و موی من هوای خداست


**مهدی سهیلی**

****** رویا صالحی******


+نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 6:53 عصرتوسط soheyl | | نظر




دیدار

با تو میسر نمی شود.

می آیی،

می بینمت

در یک به هم زدنٍ چشم،

در لحظه ای یگانه

که هر دم تکرار می شود.

با این همه

هنوز نیامده ای،

دیگر رفته ای،

همیشه همین طور است


و من همیشه،

هنوز.

در انتظارٍ آمدنت،

دل تنگٍ رفتنت می مانم

هنوز،

همیشه.

******رویا صالحی*****


+نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 6:51 عصرتوسط soheyl | | نظر





به این هوای بی کسی چگونه زخم می زنی

تو که خودت بهانه ی نفس کشیدن منی



همیشه اشتباه ِ من ، همیشه هم سکوت تو

دوباره فکر می کنم که دل ز من نمی کَنی



و فکر کرده ام ،همین ! چه فکر احمقانه ای

من التماس بودنت، تو فکر دل بریدنی



چه اشتباه ساده ای ، خیال ماندگاری ات

ای آشِناترین به من ، تو قصه ی نبودنی



به یک من ِ بدون ِ من رسیده ام بدون ِ تو

از این شکسته بازهم ،بگو چه مانده بشکنی



چه بی صدا تمام شد تمام ماجرای ما . . .

به یک سکوت می رسم در این شب نماندنی



گلایه ای نمانده و همیشه بی وفا منم

ولی چگونه خوب ِ من. . . چگونه زخم می زنی ؟

*******رویا صالحی*******


+نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 6:50 عصرتوسط soheyl | | نظر

می روم...

باید کمی صبر کنی

تا قیمتی شوم

زیر خاکی شدن وقت می خواهد

تو هم...

زمزمه های نامهربانی ات را

آرام تر بگو

یک وقت دیدی

صدایت را

باد

نه...

خاک

به گوشم رساند...

و دلم ترک خورد

دل است دیگر

روی خاک...

زیر خاک نمی شناسد.

می شکند
******* رویا صالحی********

+نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 6:44 عصرتوسط soheyl | | نظر

من از تو لبریز بودم


وقتی توی خسـتگـیهـایم گـمـت کردم


وقتی توی کوچه بی بازگشت شیدایی


عاشق کُشی ، شهـامـت شد


و تو قدّاره کِش کوچه شدی


حالا از من لاشه ای مانده


نــه دلی که بیـقـراری کند


نــه چــشــمی که چــشــم انتظــاری


و تو تیـغــت را زمین بگذار


عاشـقی نمانده است


که قدّاره کِشی!


راستش را بخواهی


هنوز هم دلم زیر اینهمه خاک


برای تو تنگ می شود


هنوز هم . . .
********رویا صالحی********


+نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 6:41 عصرتوسط soheyl | | نظر

 

Image By Fotos.Blogfa.Com





دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ایست...

 هول هولکی و دم دستی....

این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات را رفع نمی کنند.

 این چای خوردنها دل آدم را باز نمی کند  ، خاطره نمی شود...

 فقط از سر اجبار می خوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمی کنی...

دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است....

پر از رنگ و بو ...

 این دوستها جان می دهد برای مهمان بازی ،...

 برای جوکهای خنده دار تعریف کردن و برای فرستادن اس ام اس صد تا یک غاز....

 برای خاطره های دم دستی...

 اولش هم حس خوبی به تو می دهند. ..

این چای زود دم خارجی را می ریزی در فنجان بزرگ ؛

می نشینی با شکلات فندقی می خوری و فکر می کنی خوشبحال ترین آدم روی زمینی...

 فقط نمی دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دوساعت می شود رنگ قیر...

 یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجان رنگ می دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای...!!!

دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سر گل لاهیجان است...

باید نرم دم بکشد.باید انتظارش را بکشی. ..

باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی باید صبر کنی آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی...

 باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک ...!!!

 خوب نگاهش کنی ،...

 عطر ملایمش را احساس کنی...

 و آهسته جرعه جرعه بنوشی اش و زندگی کنی ...

******* رویا صالحی********



+نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 6:39 عصرتوسط soheyl | | نظر

http://www.iroonionline.com/customavatars/avatar457_26.gif



 

تو از اول سلـــامت پاسخ بدرود با خود داشت


 

اگرچه سحر صوتت جذبه داوود با خود داشت



بهشتت سبزتر از وعده شــــداد بود


امـــــــا برایم برگ‌ برگش دوزخ نمرود با خود داشت



ببخشـــــــــایم اگر بستــــــــم دگر پلک تمـاشـــــا را


که رقص شعله‌ات در پیچ و تابش دود با خود داشت



سیاوش‌وار بیرون آمـــــــــدم از امتحـــــان گـرچه


دل سودابه‌سانت هر چه آتش بود با خود داشت



مــــرا با برکـه‌ام بگـذار، دریا ارمغــــــان تو


بگو جوی حقیری آرزوی رود با خود داشت



(محمد علی بهمنی)

برگرفته از پروفایل رویا صالحی

 

 


+نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 6:34 عصرتوسط soheyl | | نظر

<      1   2   3   4   5   >>   >